عاشق لبخند زنی مرده در زیر آبهای دریاچه می شود، زنی که هر لحظه و همیشه با اوست. با او بیدار می شود، با او حرف می زند، با او زندگی می کند و با او می خوابد. دنیایی که بوبن در این کتاب تصویر می کند، دنیای آشنای اکثر کسانی است که به خاطر داشتن نگاهی متفاوت نسبت به اکثریت جامعه، محکوم به تنهایی یا دیوانه بودن هستند.
دنیای آلبن دنیایی روشن و بسیار زیباست. او عاشق است و این عشق را در همه ذرات هستی می بیند و درک می کند. او مانند هر انسان دیگر رشد کرده و بزرگ می شود، اما نسبت به اطرافیان خود دنیایی متفاوت دارد و همین باعث می شود که از نظر اکثریت، دیوانه و حتی ابله لقب گیرد.
نگاه متفاوت و زیبای او به زندگی، آنهم در این دوران که همه با زندگی مشکل داشته و با او به بن بست رسیده اند، نور امیدی است برای کسانی که هنوز احساس زنده بودن دارند و هنوز هم با تمام توان برای داشتن یک زندگی متفاوت می جنگند.
هنگامی که لبخند بر لبان "ژه" نشست، دوهزارو سیصد و چهل و دو روز از مرگ او گذشته بود. در آغاز، هیچکس نبود که این لبخند را ببیند. چیزهایی که هیچ کس آنها را نمی بیند چه می شوند؟ آنها رشد می کنند.
پسرم نمی دانم این داستانها را از کجا در می اوری، ولی واقعا جالب است. ایزابل از آنها لذت خواهد برد. شما حقیقت را می گویید و حقیقت سیلی یا تبریک و یا تحسین برایتان به ارمغان می آورد. از همه بدتر اینکه در هر دو صورت هیچکس حرفتان را باور نمی کند. حقیقت، باور نکردنی است.
وقتی آدم کسی را دوست دارد، همیشه چیزی برای گفتن یا نوشتن به او پیدا می کند، تا آخر عمر. - چه کسی گفته که من شما را دوست دارم؟ - ولی تو مرا می بینی، آلبن. مرا می بینی: وقتی آدم کسی را دوست نداشته باشد، نه در این سوی زندگی و نه در آن سو، اهمیتی ندارد، نمی تواند او را ببیند.
زندگی به فیلمی از لورل و هاردی شباهت دارد. زنجیره ای از دردهاست که تحمل و سپس منتقل می کنیم.در چنین دنیایی، می خواهید من چه کنم؟ هیچ چیز در این دنیا برایم جالب نیست. من چیزهایی را که در دنیا وجود ندارند، چیزهایی را که اندکی فراتر از دنیا شناورند، ترجیح می دهم. من ترجیح می دهم وارد دنیا نشوم، در آستانه دنیا باقی بمانم. نگاه کنم، بی نهایت نگاه کنم. عاشقانه نگاه کنم. فقط نگاه کنم. در دنیا نبودن مسئله نیست، لطف و رحمت است.
مرتب سازی براساس :