در رمان فلسفي گونهء «زن آينده»، آلب دختري است كه در كودكي مادر خود را از دست داده و پدرش نقاش معروفي است. به صورتي گذرا شاهد رشد، احساسات و بلوغ يك دختر مي باشيم. داستان هاي مختلفي كه به صورت آرام و كم عمق از روي زندگي الب عبور مي كنند. روابط دختر و پدر، دختر و معلم مرد، دختر و عاشق، دختر و كودك و...... از موضوعات كتاب است.
اما در ميان ماجراهاي بوجود آمده در روال داستاني كتاب، به يك عشق عجيب غريبي برخورد مي كنيم. آنجايي كه آلب عاشق مردي مي شود اما مرد بعد از يك رابطه عاشقانه كوتاه مدت او را ترك مي كند و نامه اي مي گذارد كه من عاشقت هستم اما الان وقتش نيست بايد بروم!. منتظر من نباش زندگي را ادامه بده ازدواج كن بچه دار شو .... اما من روزي بر مي گردم و اگر آن روز بخواهي دوباره با هم خواهيم بود!...
در من ناشكيبايي هايي هست و راه هايي. بايد آنهارا به اتمام برسانم. نادر اشخاصي قادرند عاشق شوند زيرا نادر اشخاصي قادرند همه چيز را از دست بدهند. براي رسيدن به دور دست ها، بايد از نزديكي ها گذشت اما رسيدن به نزديكي ها به سهولت ميسر نيست
مرتب سازی براساس :