لطیفه های دانش آموزی

من هم امید ورام

معلم : علی امید وارم که دیگه نبینم موقع امتحان از روی دست کسی نگاه می کنی !
علی: آقا من هم امید وارم که شما نبینید !!


زرنگی

معلم : اگه بگیم علی زد توی سر عطا و در رفت ، این چه جور جمله ای هست؟
احمد : آقا اجازه ؟ به این جمله می گن زرنگی ، چون اگه علی می ایستاد ، عطا هم
می زد تو سرش.



چهار زانو

معلم : پسرم ! سلطان حسین چگونه بر تخت سلطنت نشست؟
شاگرد : اجازه آقا چهار زانو.



هندوستان کجاست؟

معلم : بگو ببینم هندوستان کجاست؟
آهو : آخه خانوم چرا هر چی گم می شه از ما می پرسید؟



تسویه حساب

مردی با عصبانیت و با مشت های گره کرده وارد دفتر روزنامه ای
شد و گفت:
با این آدمی که با امضای نا شناس مقاله می نویسه ، دو کلمه می خواستم
حرف بزنم.
مدیر روزنامه گفت:
لطفا" چند روز دیگه تشریف بیارین ، چون ایشون رو بردند بیمارستان.
آخه قبل از شما هم آقایی اومد دو کلمه با ایشون صحبت کرد.