محیط زندگی امروز ما بسیار پیچیده است و برای زندگی سالم و موفق، دریافت آموزش‌های اجتماعی ضرورت دارد. تنها گذاشتن بچه‌ها در رویارویی با مشکلات، ناهنجاری‌های روانی و اجتماعی زیان‌آوری به دنبال دارد. این نارسایی‌ها برای کودکان و نوجوانان فرساینده و برای جامعه بسیار پرهزینه است. در مجموعه کتابهای «مهارت‌های زندگی» سعی شده گام‌های نخستین در ارایه آموزش‌های اجتماعی به کودکان و نوجوانان برداشته شود.
«سارا به دندانپزشکی میرود» عنوان یکی از کتابهای این مجموعه است که ماجرای دختر کوچولویی به نام «سارا» را بیان می‌کند که برای اولین بار می‌خواهد همراه مادر و خواهرانش به دندانپزشکی برود اما ناگهان با دیدن دستگاهی که دکتر می‌خواهد بوسیله آن‌ها دندان‌هایش را تمیز کند بشدت می‌ترسد و فرار می‌کند...
در بخشی از این کتاب می‌خوانیم: «سارا دهانش را باز کرد. دکتر به او خیلی نزدیک شد. عینکش برق می‌زد. با چراغی که به پیشانی‌اش بسته بود، نور توی دهانش انداخت. آیینه کوچکی در دستش بود. با ابزار نوک تیزی دندان‌هایش را معاینه کرد ولی درد نداشت. دکتر گفت: همه چیز روبه راه است، سارا خانم. بگذار دندان‌هایت را تمیز کنم...»
کودک با خواندن این کتاب می‌آموزد که نباید از مراجعه به دکتر و دندانپزشکی بترسد. همچنین بزرگترها می‌آموزند چگونه این ترس را برطرف کنند.
«خواهر کوچولوی سارا» عنوان جلد دیگر این مجموعه است که در آن سارا به خاطر تولد خواهر کوچکش که تازه به دنیا آمده و سروصدایش همه جا را فرا گرفته، بسیار ناراحت است و احساس می‌کند با ورود این موجود کوچک دیگر نمی‌تواند آرامش داشته باشد، کتاب بخواند و نقاشی بکشد. تا این‌که یک روز پدربزرگش پیشنهاد جالبی به او می‌دهد...
در بخشی از این کتاب می‌خوانیم: «بابابزرگ در آشپزخانه سوپ درست می‌کرد که سارا خودش را تا آن‌جا کشاند. بعد گفت: «این نی‌نی کوچولو همه خانه را گرفته قبلا این جا خوب بود ولی حالا دیگر جایی برای من نیست.» بابابزرگ به سارا نگاه کرد. دید چقدر غصه می‌خورد. گفت: «بیا برویم بیرون. یک چیزی هست که حتما حالت را بهتر می‌کند...»
در این کتاب روش برقرارکردن ارتباط مثبت و اثربخش با کودکان و رفع مشکلات آن‌ها با روش‌های مسالمت‌آمیز و دوستانه توسط بزرگترها بیان میشود.
کتاب دیگر این مجموعه با عنوان «وقتی سارا مریض میشود» داستانی را درباره بیماری‌های واگیردار مانند سرخک و آبله مرغان در اختیار کودکان گروه سنی «الف» و «ب» قرار می‌دهد.
در بخشی از این کتاب می‌خوانیم: «سارا مریض شده بود. بدنش پر بود از دانه‌های ریز. حالش آنقدر بد بود که نمی‌توانست بازی یا حتی نقاشی کند. حوصله‌اش هم سر می‌رفت. مادرش و تارا داشتند شیرینی درست می‌کردند ولی او باید در رختخوابش می‌ماند و استراحت می‌کرد...»
مرتب سازی براساس :